رهارها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

بهترین هدیه خدا

شیرین کاری های رها خانوم

21 خرداد 1391 روز یکشنبه امروز دخترم بای بای کردن رو یاد گرفته، وقتی بهت میگیم بای بای کن ، دست چپت رو تند تند تکون میدی خیلی بامزه ست .                                                                  کلاغ پر هم یاد گرفتی وقتی باهات کلاغ پر بازی میکنیم خیلی خوشحال میشی.قربونت برم دختر ملوس مامان. ایستادنت هم خیلی خوب شده ، حالا دیگه میتونی مبل رو بگیری وآروم آروم راه بری.آفرین مامان!             ...
21 خرداد 1391

عکس های شمال

عسل مامان خوش میگذره ؟ قربون اون خنده هات برم. مامانی،آب بازی دوست داری؟دریا خوبه؟ اینجا لفوره . خیلی خوشگله . مگه نه؟     اینم سد لفور و ابرهای سیاهی که اون بارون رو ایجاد کرد.   اینم دریای بابلسر ،وای منظره پشتت مثل کارت پستال شده. باز بابا چشم منو دور دید!!  امان از دست بابا،نوش جونت. اصرار داری که خودت بستنی بخوری.   اینم گوجه سبزای باغ پدرجون،خوشمزه ست مامانی.   دخترم داره زیتون میخوره . یکی یکی بخور این همه گذاشتی تو دهنت لپت باد کرده.خوشگل زیتون خور من!حالا واسمون یه رقیب جدید پیدا...
21 خرداد 1391

نه ماهگی و اولین دندون رها

به نام خدای بزرگ و مهربون   13 خرداد 1391 روز شنبه دخترم امروز دندون در آورد.هورررررررررررراااا . مبارک باشه عزیزم.قربونت برم که دقیقا تو نه ماهگیت دندون در آوردی.نه ماهگیت هم مبارک.من خیییییییلی خوشحالم.امیدوارم تموم دندونات خیلی زود در بیان تا بتونی هر غذایی که دوست داری بخوری.   ...
19 خرداد 1391

شمال

فرشته ی زیبای مامان ما بعد از 2ماه رفتیم شمال.آلبالو،گوجه سبز وشاه توت باغ پدرجون رسیده بود بابا هم یه بار دور از چشم من ،تورو برد تو باغ وهرچی دوست داشتی بهت داد وقتی دیدمت تموم صورتت ولباسات قرمز بود وتو طبق معمول خوشحال بودی چون به خواسته هات رسیدی.فقط من بیخودی حرص خوردم تو وبابا کاملا راضی بودید. این دفعه شمال رفتنمون خیلی مفید بود.یه روز رفتیم باغ پدربزرگ عمو محمد بعدش هم رفتیم دریای جویبار ،پاهاتو گذاشتم تو آب خیلی خوشت اومد کلی ذوق کردی.من بعد سالها رفتم دریای جویبار ،خیلی تغییر کرد واقعا اون روز خوش گذشت. روز بعدش رفتیم لفور که از روستاهای شیرگاهه (خیلی خیلی زیبا بود،طبیعتش حرف نداشت ،یه سد هم د...
19 خرداد 1391

چهار دست و پا رفتن رها

دوشنبه25 اردیبهشت 91 خوشگل و ناز مامانی امروز صبح شروع کردی به چهار دست وپا رفتن .یه عروسک گرفتم جلوت با ذوق اومدی گرفتی.خیلی خیلی خوشحال شدم.دیشب موقع خواب دیدم که حرکت رو به جلو داشتی اما فکرکردم که رو تشک لیز خوری ولی صبح غافلگیرم کردی ،من هم با ذوق و شوق به همه زنگ زدم .حالا دیگه واسه خودت همه جا رو میگردی میری اسباب بازی هاتو بر می داری وباهاشون بازی میکنی.راحت شدی مامانی ،مگه نه؟ البته چند هفته ایی بود که سینه خیز می رفتی یا دنده عقب اما حالا دقیقا چهاردست و پا میری. اینم اولین چهاردست و پا رفتنت.     اینم دی جی رها (قربونت برم)     قربون اون چشات برم که ...
2 خرداد 1391
1